باز  هم پیرامون بحران در "حزب حکمتیست"

گفتگو با علی جوادی

(۲)

یک دنیای بهتر: یک جناح در "حزب حکمتیست" تلاش میکند تا اتحاد حزب را حفظ کند. بعضا خواهان بازگشت جناحهای درگیر به نقطه قبل از کودتا و از سرگیری این کشمکشها هستند. یک رکن استدلالشان تاکید بر ویژگی سازمانی این حزب و تز " حزب تعدد نظرات و وحدت اراده" است. ارزیابی شما چیست؟

علی جوادی: این گرایش در واقعیت و در مواجه با تقابل گرایشات درگیر در این حزب دوام چندانی نیاورد. بیشتر حباب بود تا یک تلاش سازمانیافته و جدی. پس از مدتی حاشیه ای و به کناری زده شد. خط سانتر این حزب از ویژگیهای سیاسی روشن و از قدرت تشکیلاتی خاصی برخوردار نبود. سیاست روشن و متفاوتی از خط تاکنونی حاکم بر این حزب نداشت. عملا مدافع خط راست و سیاستهایی بود که خود علل بحران و بن بست کنونی این حزب است. تاکید این جریان بر تز "حزب تعدد نظرات و وحدت اراده" و تلاش برای حفظ اتحاد حزب بر این مبنا و عدم موفقیتشان دقیقا نشان دهنده ورشکستگی این تز است.

واقعیت این است که تز "حزب تعدد نظرات و وحدت اراده" تلاشی برای قالب زدن به گرایشات متفاوت در زیر چتر واحدی است. و زمانیکه "تعدد نظرات" به نقطه غیر قابل سازش رسیدند دیگر پوچی "وحدت اراده" در این حزب روشن شد. و مهمتر از همه خود کورش مدرسی که صاحب این تز است با سازماندهی کودتای سازمانی و شعار "زنده باد کودتا" و "خلع صلاحیت" از رهبری رسمی این حزب٬ دیگر اثبات کرد که معنا و کاربرد این تز در عمل چیست. روشن شد که با این تز تشکیلاتی تاکنون جریان راست کورش مدرسی موفق شده بود که مخالفین مشروط سیاستهای خود را به اراده و سیاستهای راستش پای بند نگهدارد. بی جهت نیست که این جریان دیگر تاکید چندانی بر این تز پس از سازماندهی کودتای شکست خورده خود ندارند. چگونه میشود که هم کودتاى تشکیلاتی کرد و هم مبلغ تز پوچ "تعدد نظرات" بود؟ نتیجه عملی این تز را ما در پراتیک سازمانی این حزب دیدیم. آنجائیکه اختلاف در این حزب بالا گرفت معلوم شد که "وحدت اراده" برای جناحی که تمایز خود را با "نظر" دیگر عمیق و "اجتماعی" میبیند٬ معنایی ندارد. بطوریکه نشان دادند میتوانند برای در هم شکستن این "وحدت اراده" حتی کودتا کنند. و شعار "زنده باد کودتا" سر دهند!

ما این تز را در همان زمان تولدش در جدالهای درونی "حزب کمونیست کارگری" نقد کردیم. در آن زمان شان نزول این تز آن بود که سازشی میان نقطه نظرات راست کورش مدرسی مبتنی بر "خلاء استراتژی" در صفوف جنبش کمونیسم کارگری٬ "نافرمانی مدنی"٬ "مجلس موسسان"٬ شرکت در دولت موقت از نوع "حجاریانی" و ... و نقطه نظرات حاکم بر حزب که اساسا نقطه نظرات منصور حکمت بودند٬ ایجاد کند. واقعیت این بود کورش مدرسی بر تمایز "خط" خود با خط کمونیسم کارگری منصور حکمت از همان دوران واقف بود. میدانست که این دو خط نمیتوانند با یکدیگر سازش کنند. نتیجتا مبتکر تز تشکیلاتی ای شد که بقای این خط را در کنار خط حاکم کمونیسم کارگری تامین کند. واقعیت تاریخی نشان داد که این تز تشکیلاتی در آن شرایط هم نتوانست به اهداف مورد نظر خود برای به سازش کشاندن خطوط دست یابد.

اما تاکید گرایش اکثریت دفتر سیاسی این حزب بر این تز در زمانیکه صاحبان این تز خود تمام مبانی و قواعد تشکیلاتی را زیر پا گذاشته اند٬ صرفا نشان توهم این گرایش به خط کورش مدرسی و ندیدن تمامیت جوهر سیاستهای راست جناح کورش مدرسی است. باید از این جریان پرسید آیا می پندارند که میتوانستند بدون تسویه حساب جدی و قاطع با خط کورش مدرسی در چهارچوب "حزب تعدد نظرات" به سازش سیاسی با این خط ادامه دهند؟ آیا میتوانستند پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت را٬ با هر تبیینی٬ در مقابل خط حاکم بر حزبشان که خط کورش مدرسی است بلند کنند و همچنان در سازش سیاسی با آن خط بسر ببرند؟ واقعیت این است که هر درجه دفاع از کمونیسم کارگری منصور حکمت مستلزم یک جدال سیاسی تعیین کننده با خط راست حاکم بر این حزب است!  

یک دنیای بهتر: جناح اکثریت دفتر سیاسی و کمیته مرکزی اعلام کرده است که خواهان برافراشتن پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت است اما تمرکزشان اساسا بر مسائل تشکیلاتی است٬ گویی دعوا بر سر پلنوم و کنگره است. نظر شما در این زمینه چیست؟

علی جوادی: بحث پلنوم و کنگره در جدال جناحهای درگیر قد و قواره و وزن بیش از اندازه ای بخود گرفت. بجای صرف انرژی نامحدود و تمرکز اختلاف بر سر تقدم و تاخر این دو راه تشکیلاتی شاید مصروف به صرف بود که قوای بیشتری بر سر روشن کردن اختلافات واقعی در این حزب گذاشته شود. کاری که بعضا شاهد نمونه هایی از آن در مباحث اخیر برخی از فعالین این جریان هستیم.

ما اکنون میشنویم که جریان کورش مدرسی مدتهاست که در دالانهای این حزب "شکست سیاستهای کمونیسم کارگری منصور حکمت" را رسما اعلام کرده بود. مدافع رسمی خط منحط و ارتجاعی بهمن شفیق بود. در مباحث آندوره حزب کمونیست کارگری "حق" را به بهمن شفیق در تقابل ارتجاعی اش با منصور حکمت داده بود. سیاست سازماندهی توده ای کارگری کمونیسم کارگری را به نفع جناح راست سندیکا و سندیکالیسم تغییر داده بود. و خود را رسما صاحب "خطی متمایز" از خط منصور حکمت میدانست. چند سئوال در این زمینه مطرح است:

چگونه است که این کشمکشها بر سر "کمونیسم منصور حکمت" در حزبی که نام "حکمتیست" را با خود یدک می کشد٬ این چنین بی تفاوت و سرسری طی شده است؟ چرا پیش از این سرباز نکرده بود؟ چرا خط کورش مدرسی پیش از این مورد نقد این رفقا قرار نگرفته بود؟ چرا این جناح در مقابل انتقادات برحقی که به خط کورش مدرسی در تمام این جوانب میشد٬ یا سکوت میکردند یا خود را در کنار جناح کورش مدرسی قرار میدادند؟ این سئوال و سئوالات بسیاری در این زمینه در مقابل این جناح قرار دارد که باید پاسخ داده شود.  

در هر حال روشن شده است که این جناح اگر بر در دست گرفتن پرچم کمونیسم کارگری تاکید دارد٬ باید بطور همه جانبه و قانع کننده ای به نقد پایه ای خط کورش مدرسی بپردازند. هر گونه سازش و نقد نیم بند و نیم پز از سیاستها و تزهای کورش مدرسی٬ که هویت حزب "حکمتیست" را شکل داده است٬ نسخه ای برای شکست این جناح در آینده است. نمیتوان مدافع پرچمداری از کمونیسم کارگری منصور حکمت بود و به نقد تمامی تزهای راست کورش مدرسی ننشست. هر گوشه ای از این سیاستها که نقد و ایزوله نشده شده باشد٬ در زمان نه چندان کوتاهی مجددا پاشنه آشیل این حزب خواهد شد.

تلاش جناح اکثریت دفتر سیاسی بر نشان دادن حقانیت تشکیلاتی و پایبندی شان به اصول و قواعد حزبی کاری بر حق است. اما باید توجه داشت که این حلقه را باید پشت سر گذاشت. باید به نقد سیاستهایی نشست که موجب بحران و وضعیت نابهنجار کنونی این حزب شده است. این تصور که زیر پا گذاشتن مقررات تشکیلاتی مسبب چنین وضعیتی است٬ ندیدن عمق بحران این حزب است. کودتای تشکیلاتی تنها کاهی بود که کمر این وضعیت را شکست. علت بحران و بن بست حزب را نمیتوان با این وضعیت توضیح داد. باید به این تاریخ بطور مادی و واقعی برخورد کرد. باید گرایش حاکم بر این حزب را در بستر تحولات سیاسی جامعه و جایگاهی که این حزب در این چند ساله اتخاذ کرد تماما نقد کرد.  

یک دنیای بهتر: جناح اکثریت دفتر سیاسی "حزب حکمتیست" حرکتی را در نقد گرایش کورش مدرسی آغاز کرده است. سرانجام موفق این حرکت از زاویه مصالح کمونیسم کارگری منصور حکمت چه میتواند باشد. کدام سیاستها و پراتیک هایی باید کنار زده شوند؟

علی جوادی: قبل از پرداختن به محورهایی که از نقطه نظر جنبش کمونیسم کارگری منصور حکمت بنظرم باید مورد نقد قرار بگیرند٬ اجازه دهید به نکته حیاتی ای در این زمینه اشاره کنم. واقعیت این است که سیاستهای کورش مدرسی یک مجموعه نقطه نظرات پراکنده و اکلکتیکی نیست که گوشه هایی از آن کمونیستی است و برخی از آن راست و غیر کمونیستی. این ارزیابی از نظرات کورش مدرسی به شدت غیر واقعی و اختیاری است. ندیدن انسجام و پیوستگی این سیاستهاست. ندیدن مختصات و ویژگی های یک "خط" است. منهم معتقدم کورش مدرسی "خط" خود را دارد. مساله اما بر سر ارزیابی متفاوت از جایگاه و ماهیت این خط است. به این اعتبار مجموعه مواضعی که خط کورش مدرسی با آن بیان میشود قابل تقسیم به "خوب" و "بد" نیست. یک مجموعه با سیستم نگرشی خاص خود است. کمونیستی نیست. کارگری نیست. در نقطه مقابل سیاستهای کمونیستی منصور حکمت قرار دارد. ندیدن این ویژگی خط کورش مدرسی یک نقطه ضعف بزرگ در سیاستهای جناح موسوم به "اکثریت دفتر سیاسی" است.

از این رو باید به مجموعه سیاستهای کورش مدرسی پرداخت و محورهای آن را مورد ارزیابی قرار داد. بعلاوه این خط را در بستر شرایط تاریخی جامعه مورد ارزیابی قرار داد. نمیتوان بدون توجه به واقعیات مادی جامعه به نقد این خط پرداخت. باید این تاریخ را بطور مادی و عینی بررسی کرد. هر گونه انتزاع کردن تاریخ تحولات جامعه و زمینه های شکل گیری این خط یک اشتباه متدولوژیک است. مارکسیستی نیست٬ ربطی هم به کمونیسم منصور حکمت ندارد.

سیاستهای که کورش مدرسی با آن شناخته میشود عمدتا در شرایطی شکل گرفت که جریان راست در جامعه جان و تحرک جدیدی گرفته بود. آمریکا به عراق حمله کرده بود٬ اپوزیسیون پرو غربی با فریادهای "تانکیو بوش" خواهان اجرای این پروژه خونین در ایران بود. این شرایط در تزهای کورش مدرسی و حزب "حکمتیست" با عنوان "راست دست بالا را دارد" مطرح شد. من در اینجا قصد نقد این ارزیابی را ندارم. هدفم نشان دادن شرایط سیاسی عروج و شکل گیری "خط کورش مدرسی" است. "راست دست بالا را دارد"٬ فقط یک ارزیابی غیر واقعی از توازن قوا و موقعیت جنبشهای اجتماعی متفاوت در جامعه نبود. یک حلقه ضروری در طرح تزهای راست کورش مدرسی بود. بر بستر اين سیاست بود که کورش مدرسی میتوانست "شانسی" داشته باشد تا توضیح دهد که چرا بجای تعرض کمونیستی و رادیکال به جمهوری اسلامی باید سیاست پاسیو و راست "نافرمانی مدنی" را در دستور قرار داد. "راست دست بالا را دارد" و از قرار مجاز است و در "دولت حجاریانی" هم شرکت کرد. "راست دست بالا را دارد" لذا باید به جای طرح شعار و استراتژی قدرت به شوراهای مردمی و تلاش برای شکل دادن به ارگانهای اراده حاکمیت توده های مردم٬ سیاست راست "مجلس موسسان" را طرح کرد. "راست دست بالا را دارد" نتیجتا راحت تر میتوان سیاست انقلاب تحولی "متمدنانه" نیست را به یک حزب کمونیستی و رادیکال قالب کرد. "راست دست بالا را دارد" از این رو میتوان به طرح "منشور سرنگونی" که طرح "وحدت" با راست است "مشروعیت" داد. "راست دست بالا را دارد" از این رو باید شعار استراتژیک "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" را به شعار "آزادی٬ برابری" تقلیل داد و حکومت کارگری را از آن کنار گذاشت.

اما زمانیکه این دوران بنا به فاکتورهای عینی بسیاری تغییر میکند٬ آمریکا عملا در شکل دادن به "اهداف تبلیغاتی" خود در عراق شکست میخورد. امکان حمله نظامی آمریکا به ایران عملا از دستور هیات حاکمه آمریکا در آن زمان به کناری گذاشته میشود٬ غرب به موقعیت گسترش یافته رژیم آدمکشان اسلامی در منطقه اذعان میکند٬ جمهوری اسلامی به عنوان یک نیروی منطقه ای شناخته میشود٬ این خط جنبه دیگری از جوهر خود را به نمایش میگذارد. در این دوران احمدی نژاد در راس دستگاه ماشین آدمکشی رژیم اسلامی قرار دارد. در این زمان کورش مدرسی با تز "رژیم اسلامی در حال متعارف شدن است" به میدان می آید. یک روی دیگر این سکه ارتقا احمدی نژاد از جانب این جریان به نماینده کل بورژوازی و نماینده عظمت طلبی و منافع عمومی و دراز مدت سرمایه در ایران است. با این تزها احمدی نژاد به نماینده "بورژوازی صنعتی" در ایران تبدیل میشود و پرچمدار این "متعارف" شدن حکومت اسلامی این بار٬ بر خلاف تزهای دوم خردادی٬ احمدی نژاد تیر خلاص زن رژیم اسلامی است.

این موقعیت حلقه دیگری به "خط کورش مدرسی" می بخشد. این ارزیابی هم مانند ارزیابی پیشین در مورد موقعیت اپوزیسیون راست در جامعه نتایج خود را دارد. در پس این تحولات اعلام کردند که جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم "شکست خورده است". و به دنبال آن منشور سرنگونی خود را به کناری گذاشتند. زمانیکه در این زمینه مورد نقد قرار گرفته اند که چه شد؟ اعلام کردند که "ما منشور سرنگونی را کنار نگذاشته ایم٬ شرایط تغییر کرده است." و بعدها معلوم شد که معنای این "تغییر شرایط" چیزی جز "کمرنگ" شدن و یا بهتر بگویم کنار گذاشتن خجولانه پروژه سرنگونی رژیم اسلامی از دستور عمل این جریان است. این گوشه ای از معنای متعارف شدن رژیم اسلامی و تبدیل جناح تیر خلاص زن رژیم اسلامی به "نماینده بورژوازی صنعتی" است. بی جهت نیست که محمد فتاحی در زمانیکه گوشه ای از این حزب دست به مقابله با تحرک مزدوران رژیم اسلامی در یوتوبوری میزند٬ اعلام میکند که برای مردم "مزاحمت" ایجاد میکنید. این واقعیت در نقدهای جناح مقابل با فورمول "بهداشتی" "کمرنگ شدن" پروژه سرنگونی در حزب روبرو شده است!

گوشه دیگر این تزها را میتوان در ارزیابی از نقش و جایگاه سیاستهای راست رضا رخشان در قبال طرح احمدی نژاد در "حذف سوبسیدها" مشاهده کرد. ما دیدیم که چگونه این گرایش بطور غیر مستقیم از این سیاستها دفاع کرد. در واقع این گرایش به یکباره به سیاستهای راست سندیکالیستی اتخاذ شده خواب نما نشده بود. این سیاستها محصول تغییر و تحولات مادی در صفوف و موقعیت رژیم اسلامی و بازتاب آن در سیاستهای جریان کورش مدرسی بود. برای پی بردن به این واقعیت کافی است٬ حلقه های متعارف شدن رژیم٬ نماینده بورژوازی صنعتی٬ و خارج شدن سرنگونی رژیم اسلامی را بهم متصل کنید تا متوجه واقعیت چرخش سیاستهای این جریان به مدافع خجول سیاستهای رضا رخشان و بهمن شفیق و ایرج آذرین شوید.

واقعیت دیگر وجودی "خط کورش مدرسی" را باید در سیاستشان در قبال خیزش توده های مردم در سال هشتاد و هشت دید. حزب "حکمتیست" در این اوضاع سیاستی را در دستور گذاشت که تماما راست و پاسیفیستی بود. این گرایش مانند اکثریت و توده ای ها کل اعتراضات مردم را به حساب جناحهای رژیم اسلامی گذاشت. اعلام کردند که اعتراضات در ایران دو جناح دارد٬ دو جناح هیات حاکمه. کل این اعتراضات را به حساب جنبش ارتجاعی سبز گذاشتند و با تفرعن خاصی بر این ارزیابی توده ایستی از اعتراضات جامعه پافشاری کردند و سیاست خانه نشینی و "مردم خر نشوید" را از ارگانهای حزبی شان تبلیغ کردند. در حقیقت پاسیفیسم این جریان یک موضع پاسیفیستی ساده در قبال یک تحول سیاسی نبود٬ گوشه ای از کنار گذاشتن پروژه سرنگونی توسط جناح کورش مدرسی بود. در حقیقت گرایشی که سیاست سرنگونی رژیم را کناری گذاشته است بنا به تعریف نمیتواند نقشی در تلاطمات جامعه که یک سرش برای سرنگونی رژیم است ایفاء کند. ندیدن این واقعیت برای جناح "اکثریت دفتر سیاسی" این حزب عملا به معنای خلع سلاح شدن در تحولات آتی جامعه است.

در زمینه نقد سیاستهای کورش مدرسی من علاقمندان را به مجموعه ای که اخیرا از جانب حزب اتحاد کمونیسم کارگری در سایت حزب منتشر شده است٬ رجوع میدهم.

یک دنیای بهتر: این حزب عملا دو پاره شده است. اما هر دو بخش تحت نام "حزب حکمتیست" فعالیت میکنند. اصرار بر فعالیت تحت این پرچم چه توجیهی برای این دو بخش دارد؟ چه راه حل متمدنانه ای موجود است؟

علی جوادی: جناح کورش مدرسی اگر کله شقی را کنار بگذارد و بطور واقعی به تزهای خود وفادار باشد باید گفت که احتیاجی به حزبی بطور مشخص ندارند. معلوم نیست که این جریان به چه منظور برای "سرمایه" حزبی می جنگد و کودتا میکند که خودش پیشتر اعلام کرده بود٬ هیچگونه ربطی به مبارزه طبقه کارگر ندارد. حزبی حاشیه ای و متعلق به چپ سنتی است. بعلاوه سیاستهای جدید کورش مدرسی عملا این جریان را از وجود هر حزبی بی نیاز میکند. بعلاوه اگر تاکیدی بر تحزب دارند٬ میتوانند در کنار بهمن شفیق و امثالهم مشغول ساختمان تشکل مورد نظر خود باشند. حداقل میتوانند خود را از "شر" کمونیسم منصور حکمت و "حکمتیست" در اسم هم که شده خلاص کنند و مشغول مبارزه به "طرق دیگر" شوند. کمی تعمق٬ کمی دور اندیشی میتواند از افتضاح بیشتر سیاسی برای این جریان جلوگیری کند.

اما جناح مقابل با یک تناقض روبروست. این جریان رسما مسئولیت قانونی این تشکیلات را در دست دارد. به لحاظ تشکیلاتی حق دارد که تحت این نام فعالیت کند. اما خط سیاسی تاکنونی این حزب اساسا با سیاستهای راست و غیر کمونیستی کورش مدرسی تداعی شده است. این میراث را نباید حفظ کرد٬ برعکس باید نقد و طرد کرد. و به هر میزان که این جناح در نقد سیاستهای کورش مدرسی با توسل به سیاستهای کمونیستی منصور حکمت از خود پیگیری نشان دهد به همان درجه تاریخچه و سنت این حزب بر شانه هایشان سنگینی خواهد کرد. راه سومی هم البته وجود دارد. این جریان میتواند از جدال بر سر اسم و نام حزب "حکمتیست" اجتناب کند. اسم دیگری را برای فعالیت خود و تاریخ دیگری را برای خود پایه ریزی کند. آیا میتوانند؟ تحولات آتی این را نشان خواهد داد.

در آخر دوست دارم بار دیگر تاکید کنم که پیشروی این خط در گرو نقد همه جانبه و اصولی کلیت سیاستهای کورش مدرسی است. این جریان برای پیشروی راه دیگری ندارد. *